عارضه‌ یابی کسب‌وکار چیست، مثالی از عارضه یابی در یک رستوران

عارضه‌یابی کسب‌وکار به معنای بررسی دقیق بخش‌های مختلف یک کسب‌وکار برای شناسایی مشکلات، ناکارآمدی‌ها و فرصت‌های بهبود است. این فرآیند مثل یک معاینه کامل برای کسب و کار است که باعث شناسایی نقاط ضعف و ارائه راهکارهای عملی برای حل مشکلات میشود. حالا این مفهوم را با یک مثال از رستوران به زبان ساده توضیح می‌دهیم. اما قبل از آن بیاییم ببینیم چرا باید عارضه‌یابی کسب‌وکار را جدی بگیریم. عارضه‌یابی به شما کمک می‌کند تا:

  1. مشکلات را ریشه‌یابی کنید (نه فقط علائم را) و از شکست پیشگیری کنید: مشکلات کوچک اگر زود شناسایی نشوند، تبدیل به بحران‌های بزرگ می‌شوند.
  2. تصمیمات دقیق‌تر و مؤثرتری بگیرید. عارضه یابی دانش شما را نسبت به کسب و کارتان افزایش میدهد و به شما کمک میکند که تصمیمات دقیق‌تر و مؤثرتری بگیرید
  3. افزایش سودآوری و عملکرد بهتر نسبت به رقبا: شناسایی نقاط ضعف و بهینه‌سازی بخش‌های مختلف، به افزایش درآمد و کاهش هزینه‌ها کمک می‌کند.
  4.  جذب و حفظ مشتری: در دنیای رقابتی امروز، حتی کوچک‌ترین مشکل می‌تواند باعث از دست دادن مشتری‌ها و کاهش سود شود اما اگر نقاط ضعف را برطرف کنیم، مشتری‌ها رضایت بیشتری پیدا می‌کنند و وفادار می‌شوند.

 

عارضه‌ یابی در یک رستوران

اکنون مراحل عارضه یابی را با ذکر یک مثال از رستوران به اختصار توضیح می‌دهیم تا با این موضوع بهتر آشنا شوید.

  بررسی بخش تعامل با مشتری

بدون مشتری هیچ کسب و کاری وجود ندارد به همین دلیل ضرورت دارد نیاز و رفتار مشتریان را از طریق نظرسنجی‌های حضوری، تلفنی، آنلاین یا از طریق شبکه‌های اجتماعی شناسایی کنیم. منظور از تعامل با مشتری، بخش بندی مشتریان و ارتباط با مشتری و کانالهای ارتباطی و بازاریابی است. برخی از مواردی که می توان درباره آن تحقیق کرد عبارتند از:

  • چه چیزی باعث رضایت یا نارضایتی مشتریان می‌شود؟
  • مشتریان چه غذایی را بیشتر دوست دارند و چه غذایی کم‌طرفدار است؟

مثال: مشتریان شکایت می‌کنند که سرویس‌دهی کند است یا تنوع منو کم است.

  • آیا رستوران به‌خوبی تبلیغ می‌شود؟
  • از چه کانال‌های تبلیغاتی استفاده می‌کنید؟

مثال: متوجه میشوید که کانالهای ارتباطی با مشتری موثر نیست. تبلیغات شما محدود به بروشورهای چاپی است، در حالی که رقبایتان در شبکه‌های اجتماعی فعال‌اند و تخفیف‌های جذاب ارائه می‌دهند.

 

 ارزیابی زیرساختها

بررسی فعالیتهای کلیدی (مانند نحوه ارائه غذا) و منابع کلیدی (مانند  تعداد پرسنل)و شرکا (مانند تامین کنندگان گوشت و مرغ). مثلا باید بررسی کنید که

  • آیا کارکنان حرفه‌ای و خوش‌برخورد هستند؟
  • آیا تعداد کارکنان کافی است؟

مثال: مشتریان از رفتار سرد گارسون‌ها و طولانی بودن زمان انتظار غذا گله دارند.

 

 ارزیابی ارزش پیشنهادی

در یک رستوران ارزش پیشنهادی مرتبط با غذاها و منو و کیفیت خدمات و فضای رستوران و تجربه مشتری است.

  • زمان انتظار مشتریان برای دریافت غذا چقدر است؟
  • آیا خدمات به‌صورت یکنواخت و باکیفیت ارائه می‌شود؟
  • غذاهای پرطرفدار و کم‌طرفدار کدام هستند؟
  • آیا غذاها با کیفیت بالا و قیمت مناسب ارائه می‌شوند؟

مثال: می‌بینید که غذاهای گران‌تر در منو سفارش کمتری دارند و برخی غذاهای ارزان‌تر کیفیت مطلوبی ندارند. بنابراین غذاهای جدید را اضافه میکنیم یا تغییر در منوی فعلی میدهیم.

  • آیا دکوراسیون جذاب و به‌روز است؟
  • آیا صندلی‌ها و میزها راحت هستند؟
  • آیا تمام قسمت‌های رستوران (از آشپزخانه تا سالن) تمیز است؟

مثال: فضای رستوران قدیمی به نظر می‌رسد و نورپردازی نامناسب است. این موضوع ممکن است مشتری‌ها را فراری دهد.

 

 بررسی بخش هزینه و درآمد

  • درآمد: آیا درآمد رستوران در حال کاهش است؟
  • هزینه‌ها: کدام هزینه‌ها غیرضروری هستند؟
  • سودآوری: آیا حاشیه سود رستوران مناسب است؟

مثال: متوجه می‌شوید هزینه مواد اولیه به شدت بالا رفته، اما قیمت غذاها تغییر نکرده و همین باعث کاهش سود شده است.

 

ارزیابی رقبا و روندهای بازار

  • رقبا چه غذاها یا خدماتی دارند که شما ندارید؟
  • قیمت‌گذاری رقبا چگونه است؟
  • آیا مشتری‌ها به سمت غذاهای سالم‌تر و ارگانیک تمایل دارند؟

مثال: رقبا از تخفیف‌های ویژه و ارسال رایگان استفاده می‌کنند، ولی شما هیچ کدام از این امکانات را ندارید.

 

  نتایج عارضه یابی در رستوران

بعد از انجام عارضه یابی، ممکن است به نتایج زیر برسید:

  1. عارضه: قیمت غذاها نسبت به کیفیت آن‌ها بالاست.
    راه‌حل: تغییر در منوی غذایی و ارائه گزینه‌های اقتصادی.
  2. عارضه: کارکنان خوش‌برخورد نیستند و زمان انتظار بالاست.
    راه‌حل: برگزاری دوره‌های آموزشی برای کارکنان و افزایش تعداد پرسنل.
  3. عارضه: فضای رستوران جذاب نیست.
    راه‌حل: تغییر دکوراسیون و نورپردازی.
  4. عارضه: بازاریابی ضعیف است.
    راه‌حل: شروع تبلیغات در شبکه‌های اجتماعی، ارائه تخفیف‌ها و پیشنهادهای ویژه.

 

جمع‌بندی

عارضه‌یابی یعنی دقیقاً بفهمیم کجای کار می‌لنگد و برای حلش برنامه‌ریزی کنیم. مثلاً در مثال رستوران، مشکلات از کیفیت غذا، رفتار کارکنان یا حتی بازاریابی ضعیف می‌تواند شروع شود. وقتی این مشکلات شناسایی شدند، با یک برنامه درست و دقیق می‌توان بهبودهای قابل‌توجهی در کسب‌وکار ایجاد کرد.

چگونه برنامه های بهبود کیفیت را در شرکتهای خدماتی اولویت بندی کنیم؟

سوالی که ذهن بسیاری از صاحبان کسب و کارهای خدماتی را به خود مشغول کرده است این است که چگونه متوجه بشویم که چه سرمایه گذاری را برای بهبود کیفیت و سودآوری انجام بدیم و آیا اینکار صرفه اقتصادی دارد؟ برای پاسخ به این سوال مقاله ای مرتبط با این سوال را به زبان ساده برای شما توضیح می دهم تا با روش علمی برای اینکار آشنا شوید. عنوان مقاله”اولویت بندی سرمایه گذاری در شرکتهای خدمات مسافرتی“است که توسط تیم ما تالیف شده و در یکی از فصلنامه های علمی و پژوهشی دانشگاه علامه تهران منتشر شده است.

گام اول: شناسایی سرمایه گذاری های کیفیت محور

اولین اقدام شناسایی سرمایه گذاری های کیفیت محور شدنی است که برای ارتقای کیفیت خدمات می تواند مورد استفاده قرار گیرد.

گام دوم: شناسایی اولویتهای کیفیتی برونزا با توجه به فضای رقابتی

فضای رقابتی شرکت‌ها بر اساس شش معیار مختلف مشخص می شود:  قدرت معامله با مشتریان، قوانین الزام‌آور، قدرت معامله در برابر تامین کننده ها، دانش و صلاحیت مدیران، سطح عملکرد کیفی در مقایسه با رقبا،  آشفتگی بازار، میزان تغییر نیازهای مشتری. این معیارها کمک می‌کنند تا اولویت‌های برونزای هر سرمایه‌گذاری شناسایی شود.

دو متغیر اول دو محیط مختلف را ایجاد می کند:

  • محیط اجباری قدرت معامله ی بالای مشتری و وجود قوانین الزام آور. در محیط اجباری شرکت مجبور می شود برای ماندن در بازار سرمایه گذاری های مورد نظر بازار را انجام دهد.
  • محیط آزاد قدرت معامله ی پایین مشتری و نبود قوانین الزام آور. در محیط آزاد شرکت در هر آنچه بخواهد می تواند سرمایه گذاری نماید و محدودیت چندانی ندارد.

 متغیر قدرت معامله در برابر تامین کننده ها معلوم می کند که آیا یک شرکت می تواند تامین کننده را مجبور به انجام برنامه های کاهش هزینه یا ارتقای کیفیت بکند. این متغیر بستگی به عوامل زیادی نظیر تعداد تامین کنندگان، تعداد رقبا و همچنین میزان خرید از تامین کننده دارد.

شرکتهایی که مدیران مطلعی ندارند ابتدا باید روی آموزش سرمایه گذاری کنند چون انجام موفقیت آمیز سرمایه گذاری های دیگر نیازمند اطلاعات و شناخت قابل ملاحظه مدیر است.

با فرض اینکه شرکت در محیط آزاد فعالیت می کند و قدرت معامله مشتری پایین است و قوانین الزام آور چندانی وجود ندارد و مدیران اطلاعات کافی را در مورد مدیریت کیفیت دارند سه متغیر از فضای رقابتی باقی می ماند که عبارتند از قدرت معامله در برابر تامین کنندگان، سطح عملکرد کیفی در مقایسه با رقبا، تلاطم بازار که تشکیل هشت فضای رقابتی می دهند که در هر محیط اولویت سرمایه گذاری های کیفیت متفاوت است. مثلا در یک فضای متلاطم کاهش هزینه ها و صرف هزینه های مالی که دوره ی بازگشت کوتاه تری دارند بهترین کار است چون تغییرات زیادی در انتظارات مشتری روی می دهد و طول عمر محصول خدمت و تجهیزات کاهش می یابد. بنابراین نوآوری مستمر در فرآیندها و خروجیهای شرکت برای پاسخ به نیازهای در حال تغییر مشتری ضروری است. در بازار متلاطم سرمایه گذاری در آموزش و مهندسی و تحقیقات بازاریابی اولویت بالایی دارد چون کارایی فرآیند و انعطاف پذیری آن را بالا می برد و با این کار شرکت به سرعت می تواند به نیازهای مشتری پاسخ دهد.

گام سوم: شناسایی اولویتهای کیفی درونزا با توجه به نقاط ضعف

روشهای مختلفی برای عارضه یابی در شرکتهای خدماتی هست که در این مقاله از مدل تحلیل شکاف‌های پنج‌گانه کیفیت خدمات، استفاده شده است. این مدل در اواسط دهه ۱۹۸۰ توسط پاراسورامان، بری و زیماتل به منظور مطالعه ی شاخصهای کیفیت خدمات و چگونگی ارزیابی کیفیت خدمات توسط مشتریان ارائه شد. در این مدل پنج شکاف یا عدم تطابق مورد بررسی قرار می گیرد (شکل ۱). چهار شکاف ذکر شده مربوط به عرضه کننده ی خدمات است و شکاف پنجم مرتبط با مشتری است.

  • اولین شکاف وقتی ظاهر میشود که ادراکات مدیر از انتظارات مشتریان با انتظارات مشتریان یکسان نباشد.
  • دومین شکاف مشکل تبدیل فهم سازمان از انتظارات مشتریان به ویژگی های کیفیت خدمات است.
  • شکاف سوم عدم تطابق بین استانداردهای عملکرد خدمات و تحویل خدمات واقعی را نشان می دهد که ممکن است در اثر عدم تمایل و یا ناتوانی کارکنان در بر آوردن انتظارات به وجود آید.
  • شکاف چهارم بر ناسازگاری بین خدمات واقعی و خدمات وعده داده شده دلالت دارد که می تواند به دلایلی مانند نبود هماهنگی بین واحد تولید و واحد بازاریابی به وجود آمده باشد.
  • شکاف پنجم یا شکاف مشتری که تفاوت بین انتظارات و ادراکات مشتری است

کلید بستن شکاف مشتری، بستن شکافهای ۱ تا ۴ است و تا زمانی که یکی از شکافهای ۱ تا ۴ وجود داشته باشد مشتریان کیفیت خدمات را ضعیف ادراک می کنند. به همین دلیل بهتر است چهار شکاف مربوط به عرضه کننده خدمت به منظور بررسی وضعیت کیفیت خدمات شرکت مورد استفاده قرار بگیرد تا نقایص کیفی شرکت شناسایی شده و مورد بررسی قرار گیرد. این روش اگرچه مدلی برای اندازه گیری کیفیت نیست اما با توجه به نگاه سیستمی که به مسئله کیفیت دارد بهتر می تواند مشکلات سیستمی و برنامه های بهبود کیفیت را معرفی نماید.

 اکنون اولویتهای درونزا نیز تعیین می شود تا جمع بندی صحیحی از گزینه های سرمایه گذاری بدست آید. به این منظور سه مرحله زیر طی می شود:

عملکرد کیفی شرکت بر اساس شکافهای کیفیت خدمات ارزیابی می شود. درجه ی اهمیت هر یک از شکافها با توجه به عملکرد شرکت و نیز ارزشی که برای ذینفعان خلق می کند مشخص می شود. واضح است هر چه عملکرد شرکت در پرکردن یک شکاف بهتر باشد اهمیت آن شکاف کمتر می شود. به منظور شناسایی عملکرد شرکت و اهمیت شکافها اقدام به جمع آوری اطلاعات از طریق پرسشنامه و مصاحبه با مدیران می شود. پس از محاسبه اهمیت شکافها با عبارتهای بیانی این مقادیر نرمال می شود. به این منظور هر عدد فازی تقسیم بر مجموع اعداد فازی می شود. در تقسیم دو عدد فازی که به منظور بی مقیاس کردن اوزان انجام می شود، اعداد فازی بدست آمده معنای عبارتهای بیانی را ندارند با این حال برای اولویت بندی مناسب هستند.

در ادامه اثر انتظاری هر سرمایه گذاری بر شکافهای کیفیت خدمات شناسایی می شود. یعنی باید معین شود انتظار چه عملکرد و اثری از هر نوع سرمایه گذاری داریم. اثر سرمایه گذاری بر هر شکاف با یکی از پنج عبارت بیانی خیلی کم، کم، متوسط، زیاد و خیلی زیاد نشان داده می شود. هر سرمایه گذاری می تواند بعضی از چهار متغیر سیستم کیفیت را تغییر دهد، مثلا سرمایه گذاری روی آموزش اثر کم و اثر زیادی روی شکاف سوم دارد.

در نهایت اولویت های درونزای هر سرمایه گذاری از حاصلضرب اهمیت هر شکاف در شرکت و اثر سرمایه گذاری بر هر شکاف تعیین می شود.

گام چهارم: اولویت بندی سرمایه گذاری های کیفیت محور با متدهای تصمیم گیری

اولویت بندی سرمایه گذاری های کیفیت محور با استفاده از تصمیم گیری چند معیاره و رویکرد بیانی فازی انجام می شود.

نتیجه گیری

تصمیم گیری در مورد انتخاب برنامه های بهبود کیفیت یک مسئله ی حساس در شرکتهایی است که به دنبال دستیابی به سودآوری و اثربخشی هستند. هدف از این مقاله اولویت بندی سرمایه گذاری های بهبود کیفیت در شرکتهای خدماتی با استفاده از تکنیک فازی و تحلیل شکاف کیفیت است. به این منظور در ابتدا گزینه های سرمایه گذاری بهبود کیفت را شناسایی می کنیم.  سپس اولویتهای برونزا با توجه به فضای رقابتی شناسایی می شود.  اولویتهای درونزا با توجه به مدل شکاف پنجگانه کیفیت خدمات و تحلیل شکاف شناسایی می شود. سرانجام بین انواع مختلف سرمایه گذاری بهترین گزینه توصیه می شود. این تحقیق مشخص نمود مدل تحلیل شکافهای پنجگانه در ترکیب با تصمیم گیری چند معیاره و تئوری مجموعه ی فازی از قابلیت بالایی در ارزیابی برنامه های بهبود کیفیت در شرکتهای خدماتی برخوردار است.

عارضه‌های رایج در کسب و کارها  و تأثیر آن‌ها بر مرگ کسب و کارها

همانطور که بیماری علت مرگ بسیاری از انسانها است، عارضه‌ها هم اصلی‌ترین دلیل شکست یا مرگ کسب‌وکارها هستند. در ادامه چند نمونه از عارضه‌های رایج و تأثیر آن‌ها بر  کسب‌وکارها را ارائه می‌کنیم:

1. عدم تناسب محصول با بازار (Product-Market Fit)

  • عارضه: محصول یا خدمات ارائه‌شده نتواند نیازی واقعی در بازار را برطرف کند یا برای مشتریان جذاب نباشد.
  • نتیجه: تقاضای کافی برای محصول وجود ندارد، فروش کاهش می‌یابد، و در نهایت کسب‌وکار شکست می‌خورد.

2. مدل درآمدی ناپایدار

  • عارضه: درآمد کسب‌وکار وابسته به منابع محدود یا غیرپایدار است (مثلاً تخفیف‌های بیش‌ازحد یا فروش مقطعی).
  • نتیجه: سودآوری کاهش پیدا کرده و کسب‌وکار نمی‌تواند هزینه‌های جاری را پوشش دهد.

3. عدم پیش‌بینی درست هزینه‌ها

  • عارضه: مدل کسب‌وکار هزینه‌ها را کمتر از واقع پیش‌بینی کرده یا هزینه‌های پیش‌بینی‌نشده‌ای دارد.
  • نتیجه: کاهش نقدینگی و ناتوانی در ادامه فعالیت.

4. عدم توجه به رقبا

  • عارضه: مدل کسب‌وکار رقبا را دست کم گرفته و بدون مزیت رقابتی وارد رقابت با آنها شده است.
  • نتیجه: رقبا سهم بازار را می‌گیرند و کسب‌وکار از رقابت خارج می‌شود.

5. عدم نوآوری و انعطاف‌پذیری

  • عارضه: مدل کسب‌وکار نسبت به تغییرات بازار، فناوری یا رفتار مشتریان انعطاف‌پذیری ندارد.
  • نتیجه: از دست دادن فرصت‌های جدید و عقب‌ماندن از تغییرات.

6. عدم جذب یا حفظ مشتریان

  • عارضه: مدل کسب‌وکار باعث نارضایتی مشتری می شود و توانایی حفظ مشتریان فعلی را ندارد.
  • نتیجه: مشتریان جذب رقبا میشوند

7. تمرکز بیش از حد روی رشد سریع

  • عارضه: کسب‌وکار بدون زیرساخت کافی تلاش می‌کند سریع رشد کند.
  • نتیجه: مشکلات عملیاتی و مالی ایجاد شده و کسب و کار قادر به مدیریت رشد نیست.

8. مشکلات در زنجیره تأمین

  • عارضه: مدل کسب‌وکار وابسته به زنجیره تأمین ضعیف یا پرریسک است.
  • نتیجه: ناتوانی در ارائه محصول یا خدمات به‌موقع و کاهش رضایت مشتریان.

9. فقدان ارزش پیشنهادی منحصر به فرد

  • عارضه: کسب‌وکار چیزی ارائه نمی‌دهد که آن را از رقبا متمایز کند.
  • نتیجه: مشتریان سراغ رقبا می روند.

10. عدم مدیریت نقدینگی

  • عارضه: مدل کسب‌وکار نتوانسته است جریان نقدینگی را به درستی مدیریت کند.
  • نتیجه: ورشکستگی به دلیل کمبود پول نقد حتی با وجود سوددهی در بلندمدت.

چگونه از این عارضه‌ها جلوگیری کنیم؟

  1. روی ارزش پیشنهادی متمرکز باشید و آن را تقویت کنید.
  2. تحقیقات بازار کامل و به‌روز داشته باشید.
  3. فرضیات مدل کسب‌وکار را به طور مداوم تست و بازنگری کنید.
  4. به مدیریت نقدینگی و برنامه‌ریزی مالی دقیق اهمیت بدهید.
  5. به بازخورد مشتریان و تغییرات بازار توجه ویژه کنید.

چرا کسب و کارها شکست می خورند؟

چرا کسب و کارها شکست می خورند؟ چه چیزی باعث می شود یک کارآفرین موفق شود در حالی که دیگری شکست تجاری را تجربه می کند؟ این به ترکیبی از تجربه، استراتژی ها و دانش بستگی دارد.

1. نداشتن یک مدل کسب و کار مناسب

اگر یک مدل کسب و کار مناسب نداشته باشید، نمی توانید همه جوانب کسب و کار را در نظر بگیرید و احتمال شکست تجاری زیاد میشود. پس قبل از هر چیز مدل کسب و کار خود را شناسایی کنید چراکه اولین قدم در موفقیت کسب و کار است و موجب میشود ارتباط درستی با مشتریان و تیم خود ایجاد کنید.

2. در اولویت قرار ندادن مشتری

یکی از مهمترین دلایل شکست کسب و کارها این است که نیازهای مشتری را بخوبی برآورده نمی کنند و مسائل او را حل نمی کنند یعنی به جای مشتری، عاشق محصول خود می شوند. برای دور زدن شکست تجاری، دنبال روشهایی باشید که نیازهای مشتری را شناسایی و برآورده کنید. علاوه بر این نیازهای جدیدش را پیش بینی کنید و قبل از اینکه به شما بگوید برطرف کنید. با اینکار مشتری خود را به یک طرفدار دوآتشه تبدیل می کنید که در مورد محصول یا خدمات کسب و کار شما به همه می گوید. هنگامی که درک کردید که زندگی مشتری شما زندگی کسب و کار شماست، می توانید واقعاً تصور کنید که چگونه می توانید موفق شوید.

3. عدم استخدام افراد مناسب

استخدام افراد مناسب تقریباً در هر زمینه ای از تجارت شما تأثیر زیادی دارد. یکی از واضح‌ترین مثال‌ها فروشندگان مطمئن هستند که کلید افزایش فروش هستند چراکه بدون فروش کافی نمی‌توانید به تیم خودتان پول بدهید و نمی‌توانید رشد کنید.

4. همه کارها را خودتان انجام دهید

بله، شما یک کارآفرین هستید، اما این بدان معنا نیست که باید همه کارها را به تنهایی انجام دهید. یک کسب و کار فقط به اندازه رهبرش قوی است ویک رهبر خوب توانایی رها کردن و اعتماد به دیگران یک دارد. اگر نیاز به کنترل همه چیز دارید، به احتمال زیاد در دراز مدت موفق نخواهید شد. تفویض اختیار یک مهارت برتر برای مدیریت موثر یک کسب و کار است پس رهبران بالقوه آینده را در کسب و کار خود شناسایی کنید. اینکار به شما کمک می کند اولا- زمان خود را مدیریت کنید ثانیا- انرژی خود را بر آنچه که مهمتر است متمرکز کنید.

 5. عدم انعطاف پذیری

بسیاری از غول‌های صنایع همگی قربانی عدم انعطاف پذیری شدند. آنها در انطباق با بازار در حال تغییر ناتوان بودند. کارآفرینانی که عاشق یک خدمت یا محصول می شوند و از تغییر جهت خودداری می کنند، احتمالاً شکست خواهند خورد. کلید موفقیت بلندمدت در تجارت و زندگی، انعطاف پذیری و تمایل به چرخش در مواقع ضروری است.

6. فقدان نوآوری

بزرگان دنیای کارافرینی معتقدند که شکست و موفقیت هر کسب‌وکاری با دو عامل کلیدی شروع می‌شوند: نوآوری و بازاریابی. نوآوری به معنای یافتن راه بهتری برای برآورده کردن نیازهای مشتریان خود نسبت به دیگران است یعنی راهی برای اضافه کردن ارزش بیشتر نسبت به رقبا پیدا کنید. هر کسی می تواند برای مدتی پول دربیاورد اما اگر می‌خواهید موفق شوید و این موفقیت را در طول سال‌ها و دهه‌ها حفظ کنید لازم است نوآوری مداوم داشته باشید و به یک برند تبدیل شوید.

7. فقدان بهبود مستمر

برخی از کسب و کارها به نوآوری بیشتری نیاز دارند، در حالی که برخی دیگر ممکن است چرخه عمر محصول متفاوتی داشته باشند. چرخه عمر یک محصول مرتبط با فناوری ​​حدود شش ماه است و در برخی بخش‌ها، مانند کسب‌وکار اپلیکیشن، فقط یک ماه است. مردم انتظار نوآوری و بهبود مستمر دارند، و اگر شما آن را به آنها تحویل ندهید، شخص دیگری این کار را خواهد کرد. این دنیای متفاوتی است که ما امروز در آن زندگی می کنیم، جایی که تنها عنصر ثابت آن تغییر است و اگر جلوتر نمانید، عقب افتاده اید.

8. ترس از شکست کسب و کار

شکست کسب‌وکار یکی از اصلی‌ترین و شاید بزرگ‌ترین ترس‌های هر صاحب کسب‌وکار است. با این حال، یکی از بزرگترین دارایی های شما نیز هست. باید بیاموزید که شکست کسب و کار را به عنوان یک فرصت یادگیری تلقی کنید نه اینکه یک مانع غیرقابل عبور ببینید.

9. طرز فکر اشتباه

اجازه ندهید باورهای محدود کننده شما را ناامید کند. در عوض، در جستجوی موفقیت گرسنه بمانید. گرسنگی شما الهام بخش شما خواهد بود و در نهایت نتیجه خواهد داد.

10. استراتژی های بازاریابی ناکارآمد

چه شرکت شما بزرگ باشد یا کوچک، بازاریابی گام مهم بعدی است. اگر نمی توانید راهی برای بازاریابی محصول یا خدمات خود بیابید، در آن صورت کسب و کار شما به سختی شروع خواهد شد. زیرا حقیقت این است که شما می‌توانید نوآورانه‌ترین محصول یا خدمات را داشته باشید، اما بهترین محصول همیشه برنده نمی‌شود. آیا فکر می کنید مک دونالد بهترین برگر را دارد؟ احتمالا نه. اما استراتژی های بازاریابی آنها درجه یک است.

11. کم توجهی به ارزیابی و عارضه یابی

برای رشد کسب و کار خود، یک قدم جلوتر بروید و سوالات درست را از خود بپرسید تا با نقاط ضعف و قوت خود آشنا شوید. مانند: بازار به چه چیزی نیاز دارد؟ مشتری من کیست؟ چه کاری می توانم انجام دهم تا شرکتم متفاوت باشد؟

12. کمبود داده

کسب و کار کوچک شما در حال رقابت با غول های کسب و کار است اما  آن غول ها چه چیزی در اختیار دارند؟ داده ها. اگرچه بازار شما بسیار کوچکتر است، اما همچنان باید تا آنجا که می توانید اطلاعات جمع آوری کنید. اگر داده های محدودی داشته باشید نمیتوانید تصمیم گیری هوشمندانه داشته باشید چراکه بینشی در مورد عملکرد واقعی خود ندارید. به عنوان مثال، شما نیاز به دید کامل از درآمدی که جمع آوری می کنید و هزینه هایی که پرداخت می کنید و میزان رضایت مشتری دارید. بدون این دانش، شما به معنای واقعی کلمه کور پرواز می کنید.

13.عدم تطبیق با فناوری و نوآوری

عدم تطبیق با فناوری و نوآوری جدید یک دام رایج است که می تواند منجر به سقوط کسب و کارهای مختلف شود. شما کسب و کار خود را از طریق به روز رسانی فعالیتها و فناوریهای جدید ارتقا دهید. به این ترتیب قادر خواهید بود برای مشتری خودتان تجربه خرید راحتتر و امن تر و ارزانتری را ایجاد کنید.

14. کمبود سرمایه یا بودجه

تقریباً 70 درصد استارت آپ ها در پنج سال اول فعالیت خود شکست می خورند. شایع ترین دلیل شکست کسب و کار، مدیریت ضعیف جریان نقدی است. مدیریت جریان نقدی مستلزم پیش‌بینی درآمدها و هزینه‌ها است و در عین حال نحوه تخصیص بهترین منابع نقدی را تعیین می‌کند.

ده روش ارزیابی و بهبود در سازمانها

روشهای ارزیابی و بهبود کسب‌وکار به سازمان‌ها کمک می‌کنند تا عملکرد خود را بررسی کنند، نقاط ضعف و قوت را شناسایی کنند و برای بهبود مستمر برنامه‌ریزی کنند. این مدل‌ها ابزارهایی هستند که می‌توانند برای بهبود کارایی، اثربخشی و دستیابی به اهداف استراتژیک کسب‌وکار به کار گرفته شوند. در ادامه چند مدل معروف ارزیابی و بهبود کسب‌وکار معرفی میشود:

1. مدل تعالی سازمانی EFQM

مدل EFQM (European Foundation for Quality Management) یک چارچوب جامع برای ارزیابی عملکرد سازمان‌ها و شناسایی فرصت‌های بهبود است. این مدل بر مبنای 9 معیار اصلی تدوین شده است که به دو دسته تقسیم می‌شوند:

  •    توانمندسازها (Enablers):  شامل معیارهای رهبری، استراتژی، کارکنان، مشارکت‌ها و منابع، و فرآیندها.
  •    نتایج (Results):  شامل معیارهای نتایج مرتبط با مشتریان، کارکنان، جامعه و نتایج کسب‌وکار.

مدل EFQM بر بهبود مستمر و تعادل بین توانمندسازها و نتایج تمرکز دارد.



2.  مدل کارت امتیازی متوازن (BSC)

Balanced Scorecard (BSC)  یا کارت امتیازی متوازن، یک ابزار استراتژیک است که به ارزیابی عملکرد سازمان از چهار دیدگاه کمک می‌کند:

  •    مالی (Financial):  ارزیابی وضعیت مالی و بازدهی سرمایه‌گذاری.
  •    مشتریان (Customer):  ارزیابی رضایت و وفاداری مشتریان.
  •    فرآیندهای داخلی (Internal Processes):  ارزیابی کارایی و کیفیت فرآیندهای داخلی سازمان.
  •    یادگیری و رشد (Learning and Growth):  ارزیابی منابع انسانی، نوآوری و فرهنگ سازمانی.

این مدل کمک می‌کند که سازمان‌ها استراتژی‌های خود را به عملکرد عملیاتی تبدیل کرده و معیارهای قابل اندازه‌گیری برای بهبود ایجاد کنند.



3.  مدل کایزن (بهبود مستمر)

کایزن  یک فلسفه ژاپنی است که به معنای “بهبود مستمر” است. این مدل بر بهبود مستمر فرآیندها، محصولات و خدمات با تمرکز بر بهینه‌سازی در کوتاه‌مدت و بلندمدت تاکید دارد. اصول اصلی کایزن عبارتند از:

  •    تمرکز بر کاهش اتلاف‌ها (Muda).
  •    درگیری همه کارکنان در بهبود.
  •    بهبود تدریجی و مداوم در فرآیندها.



4.  مدل LEAN

مدل Lean به کاهش ضایعات (Waste) و بهبود بهره‌وری در فرآیندهای کسب‌وکار متمرکز است. این مدل از ابزارهایی مثل  5S ،  کایزن  و  کانبان  استفاده می‌کند تا فرآیندها ساده‌تر و سریع‌تر انجام شوند. اصول Lean شامل:

  •     تشخیص و حذف اتلاف‌ها.
  •     بهبود مستمر فرآیندها.
  •    تمرکز بر ارزش افزوده برای مشتری.



5.  مدل شش سیگما (Six Sigma)

شش سیگما یک روش بهبود کسب‌وکار است که بر کاهش نوسانات در فرآیندها و بهبود کیفیت محصول یا خدمات تمرکز دارد. این مدل از داده‌ها و تحلیل‌های آماری برای شناسایی مشکلات و ارائه راهکارهای دقیق استفاده می‌کند. شش سیگما دارای پنج مرحله اصلی است:

  •    Define (تعریف):  مشکلات و اهداف شناسایی می‌شوند.
  •    Measure (اندازه‌گیری):  داده‌ها جمع‌آوری و تحلیل می‌شوند.
  •    Analyze (تحلیل):  دلایل مشکلات شناسایی می‌شوند.
  •    Improve (بهبود):  راه‌حل‌های پیشنهادی پیاده‌سازی می‌شوند.
  •     Control (کنترل):  بهبودها حفظ و نظارت می‌شوند.



6.  مدل SCOR (مدل زنجیره تامین)

مدل SCOR (Supply Chain Operations Reference) برای ارزیابی و بهبود سازمانهایی استفاده میشود که زنجیره تامین گسترده ای دارند. این مدل به ارزیابی عملکرد زنجیره تامین در پنج حوزه می‌پردازد:

  •    برنامه‌ریزی (Plan)
  •    منبع‌یابی (Source)
  •    تولید (Make)
  •    تحویل (Deliver)
  •    بازگشت (Return)



  7.  مدل ISO (استانداردهای بین‌المللی)

استانداردهای ISO، مثل  ISO 9001  (مدیریت کیفیت) و  ISO 14001  (مدیریت محیط زیستی)، به سازمان‌ها کمک می‌کنند تا سیستم‌های مدیریت خود را بر مبنای بهترین استانداردها و رویه‌ها بنا کنند. این مدل‌ها بر بهبود مستمر و اجرای فرآیندهای استاندارد تاکید دارند.



8.  مدل OKR (اهداف و نتایج کلیدی)

OKR یا Objectives and Key Results مدلی است که توسط شرکت‌هایی مثل گوگل برای تنظیم و پیگیری اهداف استراتژیک استفاده می‌شود. این مدل بر تعیین اهداف چالش‌برانگیز و قابل اندازه‌گیری تمرکز دارد و به بهبود عملکرد کسب‌وکار و هماهنگی میان تیم‌ها کمک می‌کند.



9. مدل چرخه دمینگ (PDCA)
مدل چرخه دمینگ یا Plan-Do-Check-Act (PDCA)  یک چارچوب مدیریتی است که برای بهبود مستمر فرآیندها، محصولات و خدمات به کار می‌رود. این مدل ابتدا توسط والتر شوآرت، یکی از پیشگامان مدیریت کیفیت در ژاپن، معرفی شد و سپس توسط ویلیام ادواردز دمینگ، متخصص مدیریت و کنترل کیفیت آمریکایی، گسترش یافت و به عنوان یکی از اصول کلیدی مدیریت کیفیت شناخته شد. مدل PDCA به عنوان ابزاری مهم در بهبود مستمر به کار گرفته می‌شود. این چارچوب به کسب‌وکارها امکان می‌دهد تا فرآیندها و سیستم‌های خود را به طور مداوم اصلاح کرده و کیفیت و عملکرد را پایدار نگه دارند. همچنین از این مدل برای بهینه‌سازی فرآیندها، کاهش هزینه‌ها و ارتقای بهره‌وری استفاده می‌شود.مراحل چرخه دمینگ (PDCA)عبارتند از :

  • Plan برنامه‌ریزی: در این مرحله، مشکلات و فرصت‌ها شناسایی می‌شوند و اهداف بهبود تعیین می‌گردند. برای دستیابی به این اهداف، برنامه‌ریزی دقیق انجام می‌شود. این مرحله شامل تحلیل داده‌ها و تعیین روش‌ها برای بهبود فرآیندها یا محصولات است.
  • Do اجرا: پس از برنامه‌ریزی، اقداماتی که تعیین شده‌اند، در یک مقیاس کوچک یا به صورت آزمایشی اجرا می‌شوند تا بهبودهای پیش‌بینی‌شده آزمایش شوند.
  • Check بررسی: نتایج اجرای تغییرات بررسی و ارزیابی می‌شود. در این مرحله، داده‌ها جمع‌آوری شده و با اهداف اولیه مقایسه می‌شوند تا میزان موفقیت بهبود مشخص شود.
  • Act اقدام: اگر تغییرات موفقیت‌آمیز بودند، آن‌ها در مقیاس وسیع‌تر اجرا می‌شوند و فرآیندها به‌روزرسانی می‌شوند. اگر نتیجه مطلوب نبود، برنامه‌ها بازنگری می‌شوند و تغییرات جدیدی اعمال می‌شود.



10. مدل مکنزی (McKinsey)

مدل عارضه یابی مکنزی یا 7S یکی از معروف ترین مدل های عارضه یابی سازمان است. این مدل هفت عامل را برای ارزیابی و بهبود عملکرد سازمان معرفی میکند تا مشخص شود که آیا استراتژی ها به شکل صحیحی در سازمان اجرا شده است یا خیر. این عوامل همگی با یکدیگر در ارتباط هستند تا سازمان عملکرد مطلوبی داشته باشد و بی توجهی به هر یک از آنها می تواند کل سازمان را با مشکل مواجه کند. این هفت عامل عبارتند از:

  • Strategy (استراتژی): روش های مختلفی که شرکت سعی در دستیابی به اهداف خود دارد
  • Structure (ساختار): نحوه ارتباط بخش های مختلف سازمان
  • System (سیستم): فرایندهای کاری در سازمان، مانند سیستم های اطلاعاتی، مالی و…
  • Staff (منابع انسانی): نوع و تعداد کارکنان سازمان
  • Style (روش مدیریت): ارزیابی انواع مختلف فرهنگ سازمانی و شیوه های مختلف مدیریت
  • Skills (مهارت): مهارت های کارکنان و یا سازمان
  • Shared value (ارزش های مشترک): باورها و اهداف بخش های مختلف شرکت