ده روش ارزیابی و بهبود در سازمانها
روشهای ارزیابی و بهبود کسبوکار به سازمانها کمک میکنند تا عملکرد خود را بررسی کنند، نقاط ضعف و قوت را شناسایی کنند و برای بهبود مستمر برنامهریزی کنند. این مدلها ابزارهایی هستند که میتوانند برای بهبود کارایی، اثربخشی و دستیابی به اهداف استراتژیک کسبوکار به کار گرفته شوند. در ادامه چند مدل معروف ارزیابی و بهبود کسبوکار معرفی میشود:
1. مدل تعالی سازمانی EFQM
مدل EFQM (European Foundation for Quality Management) یک چارچوب جامع برای ارزیابی عملکرد سازمانها و شناسایی فرصتهای بهبود است. این مدل بر مبنای 9 معیار اصلی تدوین شده است که به دو دسته تقسیم میشوند:
- توانمندسازها (Enablers): شامل معیارهای رهبری، استراتژی، کارکنان، مشارکتها و منابع، و فرآیندها.
- نتایج (Results): شامل معیارهای نتایج مرتبط با مشتریان، کارکنان، جامعه و نتایج کسبوکار.
مدل EFQM بر بهبود مستمر و تعادل بین توانمندسازها و نتایج تمرکز دارد.
2. مدل کارت امتیازی متوازن (BSC)
Balanced Scorecard (BSC) یا کارت امتیازی متوازن، یک ابزار استراتژیک است که به ارزیابی عملکرد سازمان از چهار دیدگاه کمک میکند:
- مالی (Financial): ارزیابی وضعیت مالی و بازدهی سرمایهگذاری.
- مشتریان (Customer): ارزیابی رضایت و وفاداری مشتریان.
- فرآیندهای داخلی (Internal Processes): ارزیابی کارایی و کیفیت فرآیندهای داخلی سازمان.
- یادگیری و رشد (Learning and Growth): ارزیابی منابع انسانی، نوآوری و فرهنگ سازمانی.
این مدل کمک میکند که سازمانها استراتژیهای خود را به عملکرد عملیاتی تبدیل کرده و معیارهای قابل اندازهگیری برای بهبود ایجاد کنند.
3. مدل کایزن (بهبود مستمر)
کایزن یک فلسفه ژاپنی است که به معنای “بهبود مستمر” است. این مدل بر بهبود مستمر فرآیندها، محصولات و خدمات با تمرکز بر بهینهسازی در کوتاهمدت و بلندمدت تاکید دارد. اصول اصلی کایزن عبارتند از:
- تمرکز بر کاهش اتلافها (Muda).
- درگیری همه کارکنان در بهبود.
- بهبود تدریجی و مداوم در فرآیندها.
4. مدل LEAN
مدل Lean به کاهش ضایعات (Waste) و بهبود بهرهوری در فرآیندهای کسبوکار متمرکز است. این مدل از ابزارهایی مثل 5S ، کایزن و کانبان استفاده میکند تا فرآیندها سادهتر و سریعتر انجام شوند. اصول Lean شامل:
- تشخیص و حذف اتلافها.
- بهبود مستمر فرآیندها.
- تمرکز بر ارزش افزوده برای مشتری.
5. مدل شش سیگما (Six Sigma)
شش سیگما یک روش بهبود کسبوکار است که بر کاهش نوسانات در فرآیندها و بهبود کیفیت محصول یا خدمات تمرکز دارد. این مدل از دادهها و تحلیلهای آماری برای شناسایی مشکلات و ارائه راهکارهای دقیق استفاده میکند. شش سیگما دارای پنج مرحله اصلی است:
- Define (تعریف): مشکلات و اهداف شناسایی میشوند.
- Measure (اندازهگیری): دادهها جمعآوری و تحلیل میشوند.
- Analyze (تحلیل): دلایل مشکلات شناسایی میشوند.
- Improve (بهبود): راهحلهای پیشنهادی پیادهسازی میشوند.
- Control (کنترل): بهبودها حفظ و نظارت میشوند.
6. مدل SCOR (مدل زنجیره تامین)
مدل SCOR (Supply Chain Operations Reference) برای ارزیابی و بهبود سازمانهایی استفاده میشود که زنجیره تامین گسترده ای دارند. این مدل به ارزیابی عملکرد زنجیره تامین در پنج حوزه میپردازد:
- برنامهریزی (Plan)
- منبعیابی (Source)
- تولید (Make)
- تحویل (Deliver)
- بازگشت (Return)
7. مدل ISO (استانداردهای بینالمللی)
استانداردهای ISO، مثل ISO 9001 (مدیریت کیفیت) و ISO 14001 (مدیریت محیط زیستی)، به سازمانها کمک میکنند تا سیستمهای مدیریت خود را بر مبنای بهترین استانداردها و رویهها بنا کنند. این مدلها بر بهبود مستمر و اجرای فرآیندهای استاندارد تاکید دارند.
8. مدل OKR (اهداف و نتایج کلیدی)
OKR یا Objectives and Key Results مدلی است که توسط شرکتهایی مثل گوگل برای تنظیم و پیگیری اهداف استراتژیک استفاده میشود. این مدل بر تعیین اهداف چالشبرانگیز و قابل اندازهگیری تمرکز دارد و به بهبود عملکرد کسبوکار و هماهنگی میان تیمها کمک میکند.
9. مدل چرخه دمینگ (PDCA)
مدل چرخه دمینگ یا Plan-Do-Check-Act (PDCA) یک چارچوب مدیریتی است که برای بهبود مستمر فرآیندها، محصولات و خدمات به کار میرود. این مدل ابتدا توسط والتر شوآرت، یکی از پیشگامان مدیریت کیفیت در ژاپن، معرفی شد و سپس توسط ویلیام ادواردز دمینگ، متخصص مدیریت و کنترل کیفیت آمریکایی، گسترش یافت و به عنوان یکی از اصول کلیدی مدیریت کیفیت شناخته شد. مدل PDCA به عنوان ابزاری مهم در بهبود مستمر به کار گرفته میشود. این چارچوب به کسبوکارها امکان میدهد تا فرآیندها و سیستمهای خود را به طور مداوم اصلاح کرده و کیفیت و عملکرد را پایدار نگه دارند. همچنین از این مدل برای بهینهسازی فرآیندها، کاهش هزینهها و ارتقای بهرهوری استفاده میشود.مراحل چرخه دمینگ (PDCA)عبارتند از :
- Plan برنامهریزی: در این مرحله، مشکلات و فرصتها شناسایی میشوند و اهداف بهبود تعیین میگردند. برای دستیابی به این اهداف، برنامهریزی دقیق انجام میشود. این مرحله شامل تحلیل دادهها و تعیین روشها برای بهبود فرآیندها یا محصولات است.
- Do اجرا: پس از برنامهریزی، اقداماتی که تعیین شدهاند، در یک مقیاس کوچک یا به صورت آزمایشی اجرا میشوند تا بهبودهای پیشبینیشده آزمایش شوند.
- Check بررسی: نتایج اجرای تغییرات بررسی و ارزیابی میشود. در این مرحله، دادهها جمعآوری شده و با اهداف اولیه مقایسه میشوند تا میزان موفقیت بهبود مشخص شود.
- Act اقدام: اگر تغییرات موفقیتآمیز بودند، آنها در مقیاس وسیعتر اجرا میشوند و فرآیندها بهروزرسانی میشوند. اگر نتیجه مطلوب نبود، برنامهها بازنگری میشوند و تغییرات جدیدی اعمال میشود.
10. مدل مکنزی (McKinsey)
مدل عارضه یابی مکنزی یا 7S یکی از معروف ترین مدل های عارضه یابی سازمان است. این مدل هفت عامل را برای ارزیابی و بهبود عملکرد سازمان معرفی میکند تا مشخص شود که آیا استراتژی ها به شکل صحیحی در سازمان اجرا شده است یا خیر. این عوامل همگی با یکدیگر در ارتباط هستند تا سازمان عملکرد مطلوبی داشته باشد و بی توجهی به هر یک از آنها می تواند کل سازمان را با مشکل مواجه کند. این هفت عامل عبارتند از:
- Strategy (استراتژی): روش های مختلفی که شرکت سعی در دستیابی به اهداف خود دارد
- Structure (ساختار): نحوه ارتباط بخش های مختلف سازمان
- System (سیستم): فرایندهای کاری در سازمان، مانند سیستم های اطلاعاتی، مالی و…
- Staff (منابع انسانی): نوع و تعداد کارکنان سازمان
- Style (روش مدیریت): ارزیابی انواع مختلف فرهنگ سازمانی و شیوه های مختلف مدیریت
- Skills (مهارت): مهارت های کارکنان و یا سازمان
- Shared value (ارزش های مشترک): باورها و اهداف بخش های مختلف شرکت
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!